برچسب : تولدم, نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 229 تاريخ : يکشنبه 26 شهريور 1396 ساعت: 7:14
سه شنبه به خانه ص رفتم. لباس ها در ماشین لباسشویی ریخت. کیک تولد خرید. حرف زدیم. بی حال و خسته بودم. چهارشنبه به خانه رفتم. پنج شنبه و جمعه در خواب و استراحت گذشت.
دیروز اداره نیامدم و به کارهای خانه رسیدم. امروز کارها تمام می شوند. به دانشگاه می روم تا کمی از شرایط ثبت نام خبر دار شوم.
هفته پیش مریض بودم. آمدی. برایم جگر خریده بودی. از همان کارها که هیچ وقت نمی کردی..نوشتم که یادم بماند آن شب با همین کار ساده چقدر توانستی خوشحالم کنی..
الان خوشحالم.. رفتم دندان پزشکی و برخلاف قبل خیلی نگران نبودم. دندانپزشک مهربان و خوش اخلاق بود. الان خوبِ خوبم..