چیزهایی درهم

ساخت وبلاگ
امروز روز تولدم است. و من مثل بقیه روزهای تولدی که تا به حال داشتم دلم گرفته بود. سه شنبه پیش به دندانپزشکی رفتم و هفته ای پر از درد شروع شد. درد دست بردار نبود. آنتی بیوتیک و مسکن های مختلف کمی کمک کردند تادر نهایت نجات پیدا کنم. حالا بهترم اما گلو درد دارم. گلودردی که از شنبه شروع شد. بی پولی همیشه اذیتم کرده و باعث شده حس کنم در قفسم. خواهرها آمدند و من پول نداشتم. همه چیز با غصه و دلتنگی گذشت چیزهایی درهم...
ما را در سایت چیزهایی درهم دنبال می کنید

برچسب : تولدم, نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 229 تاريخ : يکشنبه 26 شهريور 1396 ساعت: 7:14

سه شنبه به خانه ص رفتم. لباس ها در ماشین لباسشویی ریخت. کیک تولد خرید. حرف زدیم. بی حال و خسته بودم. چهارشنبه به خانه رفتم. پنج شنبه و جمعه در خواب و استراحت گذشت.

دیروز اداره نیامدم و به کارهای خانه رسیدم. امروز کارها تمام می شوند. به دانشگاه می روم تا کمی از شرایط ثبت نام خبر دار شوم.

نوشته شده توسط ستاره در 19:16 |  لینک ثابت   • 
چیزهایی درهم...
ما را در سایت چیزهایی درهم دنبال می کنید

برچسب : برایم,تولد,گرفت, نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 227 تاريخ : يکشنبه 26 شهريور 1396 ساعت: 7:14

با استاد قرار داشتم تا درباره نوشته هایم حرف بزند. هیچ چیز از هیچ کدام در خاطرش نبود. حرف های کلی تحویلم داد  و من کمی سرخورده شدم که چرا حالا که با این علاقه اینها را پرینت گرفتم و فنر کردم و این همه راه آمدم حرفی که به کار بیاید نشنیدم.. البته که حالا زیاد اهمیتی به بقیه -حتی بهترین استادم- نمی دهم.. گاهی تو را قضاوت می کنند بدون اینکه چیزی درباره ات بدانند. امروز با مقنعه و لباس اداره رفتم.. ا چیزهایی درهم...
ما را در سایت چیزهایی درهم دنبال می کنید

برچسب : البته,حالا,زیاد,اهمیتی,بقیه,بهترین,استادم, نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 225 تاريخ : يکشنبه 26 شهريور 1396 ساعت: 7:14

 

هفته پیش مریض بودم. آمدی. برایم جگر خریده بودی. از همان کارها که هیچ وقت نمی کردی..نوشتم که یادم بماند آن شب با همین کار ساده چقدر توانستی خوشحالم کنی..

نوشته شده توسط ستاره در 19:43 |  لینک ثابت   • 
چیزهایی درهم...
ما را در سایت چیزهایی درهم دنبال می کنید

برچسب : نوشتم,یادم,بماند, نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 215 تاريخ : يکشنبه 26 شهريور 1396 ساعت: 7:14

بعد از رفتن بابا احساسات تازه پیدا کردم. دلتنگی هر روز همراهم بود. خیلی به دست ها و چشم ها و روزهای سخت زندگی بابا فکر کردم. هر بار بهشت زهرا رفتن حالم را بد می کند. با وجود اینکه بودن بابا با درد و مشکلات زیادی همراه بود از نبودنش بیش از آن چیزی که انتظار داشتم دلشکسته و خسته ام.  حس تلخی همه روزها را گرفته و بیشتر از همیشه احساس ناتوانی می کنم.. از دست دادن مهم ترین چیزی است که این روزها به آن چیزهایی درهم...
ما را در سایت چیزهایی درهم دنبال می کنید

برچسب : بابا,خیلی,خالیست, نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 223 تاريخ : يکشنبه 26 شهريور 1396 ساعت: 7:14

سه شنبه عصر خوراک لوبیا پختم. غروب رفتم خونه برادر س.. شب درباره ش نوشتم. غم انگیز بود. بخاطرشون غصه خوردم. نوشته رو بچه ها خوندند و زیاد خوششون نیومد. چهارشنبه عصر با م ص رفتیم نمایشگاه نقاشی.. راه رفتم.. کله پاچه خوردیم. ولیعصر رو تا نزدیک خونه پیاده اومدم.. همسایه گفت می تونم خونه ش رو که بازسازی شده است اجاره کنم.. ذوق کردم.. پنج شنبه خونه رو تمیز کردم.. غذای خوشمزه پختم.. مرغ با سبزیجات.. ت چیزهایی درهم...
ما را در سایت چیزهایی درهم دنبال می کنید

برچسب : هفته,تازه, نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 224 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 13:49

 

الان خوشحالم.. رفتم دندان پزشکی و برخلاف قبل خیلی نگران نبودم. دندانپزشک مهربان و خوش اخلاق بود. الان خوبِ خوبم..

نوشته شده توسط ستاره در 22:12 |  لینک ثابت   • 
چیزهایی درهم...
ما را در سایت چیزهایی درهم دنبال می کنید

برچسب : آخرین,شنبه,مرداد, نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 215 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 13:49

دندانپزشکی رفتن هم قسمتی از زندگی است. از صبح خوب بودم. به کارهایم رسیدم. کتاب خوبی را تمام کردم. دیروز نوشته ها را سرو سامان دادم و بردم استادم بخواند. نظرش برایم بسیار مهم است.  کمتر از همیشه نگران دندانپزشکی رفتن بودم. خوب بود. این هم بخشی از زندگی است. هفته گذشته دوباره به تو برگشتم. دوستت داشتم. نزدیک بودی. نمی خواستم تنها بمانی. نگرانم بودی. دندانپزشکی تمام شد زنگ زدی به سختی حرف می زدم. ب چیزهایی درهم...
ما را در سایت چیزهایی درهم دنبال می کنید

برچسب : حالا,سالها,ریشه,دندان,پوسیده,ندارم,دندان, نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 236 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 13:49